ناصر پور پيرار
زندگي
پرویز رجبی در جواب پورپیرار که گفته بود«مورخان مدرکی ندارند تا جواب گفتههای مرابدهند»، تصریح کرد: «او راست میگوید جواب آدم بی اطلاع را دادن مشکل است.
پورپیرار تحصیلات دانشورانه ندارد. او در حالی همه مورخان رسمی را بیسواد میداند که در پاسخ به پرسش خبرنگارایسنا که پرسیده:«لطف میکنید مدارک تحصیلی و سوابق علمی خود را برای ما بیان کنید؟» پاسخ میدهد:«من هم جدی گفتم سوادی ندارم و اتفاقا هر چه بیسوادتر باشم، بیشتر اسباب سرشکستگی مورخانی که قادر به پاسخ دادن به گفتههای من نیستند، خواهم بود.
بر اساس خاطرات نورالدین کیانوری، پورپیرار کار خود را به عنوان حروفچین در یک چاپخانه آغاز کرده و بعدها با شراکت با دونفر دیگر، بنگاه انتشاراتیای را تاسیس نمود. کیانوری در ادامه خاطراتش آورده است که پورپیرار با کلاهبرداری ثروت قابل ملاحظهای اندوخت.
پورپیرار یک سال پیش از انقلاب با کیانوری در برلین ملاقات نموده و طرح ترور محمدرضا پهلوی را ارائه دادهاست. طرح پورپیرار از دید کیانوری دیوانهوار به نظر میرسیدهاست. به گفته کیانوری پورپیرار در سال ۱۳۵۸ از حزب توده اخراج شد. دلیل این امر «خوردن پول حزب و کلاهبرداری از شرکایش در انتشارات نیل و بالاکشیدن حقالتالیف آقای محمود اعتمادزاده (م بهآذین)» بودهاست. به گفته کیانوری، پورپیرار پس از آن مدتی با نام مستعار «ناریا» به انتشار جزواتی علیه حزب و بدگویی به شخص کیانوری —که دستور اخراجش در سال ۱۳۵۸ را داده بود— پرداخت. کیانوری در نخستین دیدارش با ناصر بناکننده و پس از شنیدن طرح و نقشهٔ وی برای ترور شاه از طریق حفر نقب و منفجر کردن خودروی شاه در هنگام عبور، به دلیل غیرعملی نماییدن نقشه، وی را دیوانه و یا پرووکاتور توصیف کردهاست. پس ازانقلاب ایران، پورپیرار مدتی به کار نشر جزوات حزب توده پرداخت ولی از آنجا اخراج شد؛ کیانوری در این باره نقل میکند محمد پورهرمزان مسئول شعبهٔ انتشارات حزب، به کیانوری گزارش داده که با تحقیق روشن شده که صورتهزینهای که ناصر پورپیرار برای انتشار چاپ و کتابها ارائه میدهد بسیار بیشتر از نرخ عادیست. پس از این ماجرا کیانوری امتیاز انتشارات حزب توده را از وی پس گرفت؛ به گفتهٔ کیانوری پورپیرار پس از شنیدن لغو امتیاز نشر کتب و جزوات حزب، به دفتر محمد پورهرمزان رفته و با وی به شکل توهینآمیز سخن گفتهاست؛ کیانوری میآورد که پس از دیدن این صحنه، ماموران انتظامات حزب را فراخوانده تا پورپیرار را بیرون کنند و دیگر راه ندهند. پورپیرار بعدها به دلیل ارتباط با ماموران سیاسی بلغارستان دستگیر و به زندان اوین فرستاده شد. او در دادگاه انقلاب مدعی شد که همواره مخالف حزب توده بودهاست.
جلال متینی محقق تاریخدان، پورپیرار را فرستاده حکومت جمهوری اسلامی میداند. به گفته او، از سابقه و نام و نشان حقیقی پورپیرار خبری در دست نیست
نظریات پورپیرار و نقد آن
از سالهای دهه هفتاد به بعد، ناصر پورپیرار، در چارچوب گفتمان و تبلیغات ایدئولوژیهای قومگرا، به سخنپراکنی و نظریهپردازی روی آورد. وی با رد و انکار استواری و پرباری فرهنگ و تمدن ایران پیش و پس از اسلام، با وحشی و خونریز و بیگانه قلمداد کردن امپراتوریهای هخامنشی و اشکانی و ساسانی، جعلی انگاشتن دینها و مذاهب زرتشت و مانی و مزدک، مزدور خواندن فردوسی بیمایه توصیف کردن زبان فارسی و پارهای ادعاهای دیگر کوشید که ایرانیان را فاقد هر نوع فرهنگ و تمدن جلوه داده و همه دستاوردها و میراث فرهنگ ایران، به ویژه ایران پس از اسلام را مدیون و مرهون اعراب عصر جاهلی قلمداد کند.
باستانشناسان معتقدند نظریات او آن چنان سست و بیپایهاست که نیازی به نقد و بررسی آن نیست و خواننده غیر متخصص هم با مطالعه آن پی به بطلان این نظریات میبرد
پورپیرار ابایی ندارد که اعتراف کند نظریاتش هیچ سابقهای نداشته و همگی نظریاتی جدید و نو است که افتخار ابدی چنین نظریاتی از بابت او به ایران میرسد و نه بهفرانسویان و روسها و آلمانیها. پورپیرار منتقدانش را متهم میکند که اگر «گوشهای از این همه اشاره نو به ذهن ملوکانه و متخصص خودشان رسیده بود» کارناوالها و جشنوارهها برپا میکردند و پرده گوش فلک را میدریدند
تاریخ پیش از اسلام
پورپیرار درباره تاریخ کهن ایران نظریاتی دارد. بنا بر ادعای پورپیرار، با ظهور سلسله غیر ایرانی، دهها تمدن کهن ایرانی و شرق میانه نسلکشی کامل شدهاند و رشد ملی در این سرزمین و منطقه متوقف شدهاست.به گفته او یهودیان که در تدارک حمله نظامی و تخریب تمدن بابل در بینالنهرین بودهاند، قوم نیرومند شمالی سنگدل خونریزی (آریاییان) را به سرکردگی کورش از استپهای روسیه اجیر کردهاند تا ایران و بینالنهرین را ویران کرده و اسیران و ثروت آنان را آزاد کنند. به گفته پورپیرار، کمبوجیه و بردیا دو فرزند ضد یهود کورش بودهاند که داریوش بر علیه آنان کودتا کردهاست. به گفته او آریاییان وجود خارجی نداشته و هرگز هیچ آریاییای وجود نداشتهاست.
عبدالله شهبازی معتقد است پورپیرار جنجال عجیبی ایجاد کرد و فضایی پدید آورد که راه بر هر گونه نقادی جدّی و علمی تاریخنگاری ایران باستان بست.
پورپیرار مدعی است که «سراپای امپراتوری ساسانیان، اشکانیان و بخش عمدهای از افسانه هخامنشیان، به انضمام مزدک و مانی و زردشت و اوستا و خط و زبان و کتیبه و کتاب و آتشکده و دانشگاه و غیره، یکسره مترسکانی سرهم بندی شده از دروغاند و مزرعه یهودیان را میپایند» او در حالی مدعی میشود که پیش از ظهور اسلام، دستکم به مدت دوازده قرن در سرتاسر جغرافیای فرضی ایران، «جنبندهای زندگی نمیکردهاست» که در جای دیگر از روستانشینان و ایلات و عشایر سخن گفته که در همان زمان در همین جغرافیای فرضی زندگی میکردهاند
هوشنگ صادقی، پورپیرار را به «کاربرد نابجا و ناسنجیده و اختیاری از اسناد تاریخی"» متهم میکند. آن هم «توسط مورخی" که حکم بر ابطال تمامی اسناد میدهد». قرائتهای دلبخواه، ترجمهی خودساخته از نبشتههای کهن، متهم کردن دانشوران و ایجاد فضایی برای ابداع اشباحی که جز در میدان دید پورپیرار در جای دگر یافت نمیشود، از دیگر نکات نقد صادقی است.
پورپیرار مدعی است که اهورامزدا در کتیبه بیستون وجود ندارد و اینها همه حقه بازی است.
پورپیرار درباره دین ایرانیان پیش از اسلام گفتهاست:«پیش از اسلام، ایرانیان به هیچ دین رسمی، ملی و سراسری پایبند نبودهاند و اسلام نخستین دین، باور و ایمان ملی و سراسری ایرانیان ساکن این نجد است وی درباره کتاب اوستای زرتشت میگوید:«تدوین متن اوستا به همین اواخر در هند و با واژگان زبان گجراتی بازمیگردد اوستا مجموعهای از کتابها و متنهای مقدس زرتشی است که به «زبان اوستایی» نوشته شدهاست. پورپیرار معتقد است که اهورامزدا از جعلیات پارسیان هند است به گفته پورپیرار، هخامنشیان «دینی ندارند، خانه و معبدی نساختهاند و هیچ دست ساخته هنری حتی در حد تولید یکسفال ساده از آنان» یافته نشدهاست او مدعی است که اهورامزدا در کتیبه بیستون وجود ندارد و اینها همه حقه بازی است
به گفته پورپیرار خاورشناسان و باستانشناسانی مانند گیرشمن، گلدزیهر، واندنبرگ، هرتسفلد. اشمیت،آستروناخ … و نسخه بدلهای ایرانی آنها همگی یهودی تبار بوده و تلاش دارند با ایجاد جعل تاریخ پرشکوه هخامنشی، اشکانی و ساسانی، قوم یهود را در پس پردهای از دود پنهان کنند او مورخان دانشور را بیسواد میداند
به گفته جلال متینی برای تحریف تاریخ چهار هزار و پانصد ساله ایران، کسی در دوران جمهوری اسلامی ایران قدم به میدان نهادهاست که به گفته خودش در ایران و دیگر کشورها، نه در گذشته و نه در حال حاضر، نظیری برایش نمیتوان یافت. جلال متینی در عین حال گفته که مقصود او نقد نظریات پورپیرار نیست. چرا که نقد و رد نظریات کسی که یک تنه بر تمام آراء و تحقیقات خاورشناسان جهان درباره زردشت و اوستا و اهورا مزدا و دوازده قرن فرمانروایی هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان خط بطلان کشیدهاست، فقط از عهده دانشمندی چون خود پورپیرار برمیآید کسی که سخنانش در باب تاریخ پیش از اسلام ایران هم مورد پسند مارکسیستهاست و هم باب طبعملایان. درست مانند مارکسیست تمام عیاری که از زندانهای جمهوری اسلامی مانند یک «تواب» بیرون آمده باشد.
مهرداد ملکزاده پورپیرار را در ادامه موجی میانگارد که توسط ذبیحالله منصوری به راه افتاد. اگرچه پورپیرار را مخربتر معرفی میکند، ولی این موج را غیراصیل دانسته و آن را به کف روی موج تشبیه میکند که به سرعت از بین میرود
حمله اعراب و ایران پس از اسلام
پورپیرار به کسانی که میگویند اعراب تمدن و شاهنشاهی ایران را نابود کردهاند حمله کرده و معتقد است که مردم«اسلام را اسباب تجدید حیات ملی خود میدانند. او روشنفکران را اسلام ستیز و عرب ستیز دانسته و درباره خاورشناسان نظری کاملا منفی دارد. غالب آنان را «عامی و دغل و جاعل و به ندرت خردمند و فاضل» میداند و از کسانی که دستاندرکار نگارش تاریخ ایران هستند با عبارت «مافیای تاریخ ایران»یاد میکند که «تقریبا برای هیچکس زهره ورود جدی و نهایی به بنیان تاریخ ایران باقی نگذارده»اند.
پورپیرار که در جایی سلمان فارسی را مورد اشاره آیه ۱۰۳ سوره نحل معرفی کرده و نتیجه میگیرد «قرآن، به کنایه، حتی سلمان را نسبت به آن زبان (عربی) ناآشنا و ناتوان معرفی میکند» اندکی بعد این ادعاها را فراموش کرده و سلمان را موجودی موهوم و غیر واقعی «بخشی از محتویات بستهبندی دروغ ساخته و پرداخته یهودیان میداند» محمد رضا ترکی (محقق دانشور) به نقد نظرات پورپیرار در مورد تاریخ پس از اسلام ایران پرداختهاست. وی به نقد نظر پورپیرار در خصوص جعلی دانستن سلمان فارسی پرداخته و با بهره گیری از مطالب نوشته شده توسط پورپیرار به تناقضهای نوشتاری وی پرداخته و پس از تشریح تناقضات پورپیرار نتیجه گرفته که سخنان پورپیرار «اگر یکسره برخاسته از بیخبری پورپیرار از مبانی ابتدایی تفکر شیعه نباشد، مصداق جهانیدن اسب وقاحت از چنبر جهالت است و لا غیر!
به نظر پورپیرار تاریخ ایران با اسلام شروع میشود. اگرچه او کتابهای تاریخ را که در قرون اولیه اسلامی به دست مسلمانان نوشته شدهاست را نیز قبول ندارد و میگوید آنها همه به سفارش «محفل شعوبیه» نوشته شدهاست. او میگوید تاریخ ایران با ظهور صفویه رونق میگیرد ولی نه چندان زیاد تا اینکه«امام خمینی» از راه رسید که ایران هرچه دارد از آن سید بزرگوار است
محمد تقی عطایی و علی اکبر وحدتی (باستانشناسان دانشور) کتابی با عنوان «اعتبار باستانشناختی آریا و پارس» در رد ادعاهای تاریخی پورپیرار منتشر کردهاند. آنان معتقدند ادعاهای پورپیرار چیزی جز تحریف تاریخ نیست و بیشتر به مذاق هواداران پان عربی خوش میآید
امیر نعمتی لیمایی نیز از کسانی است که مجموعه کتابهایی را به عنوان پاسخی بر ادعاهای پورپیرار منتشر کردهاست همچنین فریدون فاطمی کتابی با عنوان «دو سال سکوت» در نقد «دوازده قرن سکوت» پورپیرار نوشته که توسط جهان کتاب منتشر شدهاست
شعر و شعر
ناصر پورپیرار درباره شعر و شاعری نیز نظراتی دارد. به گفته او تاریخ زبان فارسی در هزار سال گذشته تا کنون دهها میلیون نفر شاعر به خود دیدهاست. پورپیرار میگوید هماکنون بیش از ۵۰ هزار نفر شاعر زنده فارسیگوی وجود دارند. در حالی که مجموع نویسندگان نثر فارسی از آغاز تا کنون به ۱۰۰ نفر (شامل سعدی و مولانا و خیام وناصرخسرو و ناصرالدینشاه) هم نمیرسد
پورپیرار اشعار سعدی را سست و اسلوب بیان او را ناقص میداند
ناصر پورپیرار درباره فردوسی هم اظهارنظر کردهاست که او گول شعوبیه را خورده که سپس در منظومه یوسف و زلیخا(که البته از فردوسی نیست) از کار خود اظهار ندامت کردهاست سجاد آیدنلو (شاهنامهپژوه دانشور) به نقد و بررسی برخی از دیدگاههای پورپیرار درباره شاهنامه و فردوسی پرداخت. آیدنلو با اتکاء به ابیات خود شاهنامه و نظرات و دیدگاههای محققان شاهنامهپژوه به رد بسیاری از نظرات پورپیرار در ارتباط با شاهنامه فردوسی پرداخته و در پایان به اظهارنظر مغرضانه پورپیرار نسبت به برخی از محققان شاهنامهپژوه معاصر اعتراض کردهاست
به گفته عبدالعلی دستغیب (منتقد ادبی)، پورپیرار بجای پژوهش ادبی درباره سعدی، به قضاوت ارزشی درباره او پرداخته و از «فضاحت» ایام جوانی او دم میزد. جلیل نظری نظریات پورپیرار در خصوص سعدی را «رویایی شهرآشوب گونه» و مانند سخن کسی که «از اعتدال خارج شده» دانستهاست وی با ذکر نظر ادیبان ایرانی و عرب در باب اشعار عربی سعدی، نظر پورپیرار درباره سستی اشعار سعدی را «بی وزن» دانستهاست. به گفته نظری، پورپیرار «برای آنکه دیگران بگویند فلانی حرفهای تازهای درباره سعدی مطرح کردهاست» به خود اجازه چنین قضاوتی داده که بگوید «گلستان از نظر سیستم فکری معیوب و از جهت اسلوب بیان ناقص است
پورپیرار خود نیز شعر میسرای و داستان مینویسد. نمونهای از اشعار او چنین است
ساير زمینهها
پورپیرار منشور حقوق بشر را «حربهای خوشدست» میداند که «بهانهای برای حمله به فرهنگ ممتاز اسلام» شدهاست. او تفسیر سورآبادی یا تفسیر عتیق نیشابوری وتاریخ طبری یا تاریخ بلعمی را «ام الاباطیل» و «اب الخرافات» مکتوبات اسلامی میداند
پورپیرار خود را در رسمالخط فارسی نیز صاحب نطر میداند. برای نمونه او کلمات بهتر و چگونه و چگونگی و بیهوده و آنچه را به صورت «بهتر»، «چهگونه»، «چهگونگی»، «بیهوده» و «آنچه» مینویسد و بعضی از کلمات را به صورت متصل مانند «عملکرد» و «خاستگاه». او تعیین تکلیف حرف اضافه «به» را از مشکلات خط فارسی میداند.او که خود را در زمینه نظریه پردازی ادبی آماتور می داند، او فارسی را در نگارش به نظم بسیار قدرتمتد و در نگارش به نثر بسی ناتوان و سترون و بی بار می داند. دلیل این مساله را او در تمایل به ایجاد ریتم در سخن و این که شعر با موسیفی همساز تر است می داند
کتابی با عنوان «همنشینی رنگها» به نام او وجود دارد که در آن برای هنرمندان و صنعتگران نظریه پردازی شدهاست. در این کتاب به کاشیکاران نیز توصیههایی شده هاست.